شخصیتهای بهیادماندنی سریالها که اصلا حرف نمیزنند
هر خط از یک دیالوگ مهم میتواند از یک کاراکتر چهرهای ماندگار بسازد اما بعضی از این کاراکترها بدون اینکه حتی لب به سخن باز کنند، از پس نقش خود برمیآیند. چه صحبتنکردن ترجیح شخصیشان باشد، چه انتخاب خلاقانهی سازندهی اثر یا به خاطر شرایط فیزیکی غیرقابل درمان کاراکتر، این شخصیتها توانستهاند با نقشآفرینی خود در سریالها از دیگر کاراکترها متمایز شوند.
معمولا این کاراکترها در برخی از حیرتانگیزترین سکانسها حضور دارند که شامل آن سکانسهایی هم میشود که به شوخطبعی بصری احتیاج دارد. دیگر سکانسها صرفا به عنوان ابزاری برای بررسی زمینههای موضوعی عمیقی است که جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد. هر چه پشت سر تاریخ نبود دیالوگ در سریال است، طرفداران همیشه از بودن این کاراکترهای صامت ابراز خرسندی کردهاند.
۱۰. هکتور سالامانکا در سریال «بریکینگ بد» (Breaking Bad)
این کاراکتر بیشتر برای منفجرکردن خودش به همراه یکی از بهترین کاراکترهای این سریال یعنی گاس فرینگ شناخته میشود. این سکانس برای همیشه در ذهن طرفداران حک شده است اما وجود این حقیقت که عضو کارتل خوارز تا چه اندازه زیرک و باهوش بود، چندان باعث شگفتی و حیرت نبود.
به رغم اینکه او توانایی تکلم یا حرکت نداشت، این عضو سابق دستهی تبهکاران با سطح بالایی از آگاهی و احاطه به محیط پیرامون به تصویر کشیده میشود. او قادر است بگوید که والتر وایت و جسی قصد دارند تا توکو را مسموم کنند حتی قبل از آن که رئیس کلهخر ماجرا از این نیت با خبر شود. بالاتر از این او همچنان درایت خوبی از این دارد که با چه کسی کار کند. به این دلیل است که او کارکردن با والتر وایت را انتخاب میکند تا گاس فرینگ را به قتل برسانند.
۹. مگی سیمپسون در سریال «سیمپسونها» (The Simpsons)
مگی در طی سالها نمایش سریال «سیمپسونها» همچنان به عنوان بچهای که تازه راهرفتن را یاد گرفته، باقی مانده است آن هم به برکت خط زمانی شناور این سریال. پس او هنوز یاد نگرفته است که چگونه صحبت بکند. با این حال او یک ابربچه است و خردمندی و هوش عمیقش به او این امکان را داده است تا کارهای بزرگسالان را در چندین موقعیت از این سریال انجام دهد.
بهترین موارد حضور مگی در این سریال شامل لحظاتی میشود که در آن موفق به کشف معادلهی همارزی جرم و انرژی () میشود، ماشین خانواده را میراند و یک فرار بزرگ از مهد کودک اسپرینگفیلد را سامان میدهد. او همچنین مهارت بالایی در استفاده از سلاح دارد که سند به آن زمانی برمیگردد که به آقای برنز شلیک میکند. یک لطیفهی تکرارشونده مهم در سریال هم این است که مگی خیلی بهتر از هومر مراقبت میکند به جای اینکه او از مگی مراقبت کند و حتی یک بار او را از دست خلافکارها نجات میدهد.
۸. گروگو ملقب به بچه در سریال «مندلورین» (The Mandalorian)
گروگو به محض حضور در سریال «مندلورین» به یک پدیده در سرتاسر اینترنت تبدیل شد آن هم به دلیل اینکه نسبت به همچهرهی خود یودا پیشرفت زیادی کرده بود. صداهای نامفهومی که این کاراکتر از خود درمیآورد، شنیدنی است و از طرفی همدلی بالای او کمک میکند تا او چهرهی به مراتب بهتری از دیگر قهرمانان «جنگ ستارگان» داشته باشد.
جدا از اهمیتی که او به افراد دارای مشکل و زخمی نشان میدهد، گروگو چنان به تصویر کشیده میشود که در استفاده از نیروی خود استاد است. او حتی یک جانور شاخدار عظیمالجثه را از جایش بلند میکند و به راحتی کارا دون را مطیع خود میکند. علاوه بر اینها، گروگو یک همراه ایدهآل است آن هم به این دلیل که بسیار حامی و دلسوز است. او وقتی به دین جارین حمله میشود خیلی زود از او دفاع میکند و همیشه کنار او است تا او بتواند قوای خود را مجددا به دست آورد.
۷. تینگ در سریال «خانوادهی آدامز» (The Addams Family)
تینگ از آن خدمتکارهایی است که هر خانوادهای آرزوی داشتنش را دارد. چه صفحه را روی گرامافون عوض کند، چه سیگار گومز آدامز را روشن کند، چه وقتی موتریشیا آدامز دارد کاموا میبافد، نخ آن را برای او نگه دارد تینگ همیشه در سریال «خانوادهی آدامز» آمادهی انجام هر کاری است که از او طلب میکنند.
سوای ذات سختکوش او، تینگ بسیار دوستداشتنی است. تماشای مسابقهی مچاندازی او با مادربزرگ سرگرمکننده است و از طرفی حرکات رقص انگشت او کمک میکند تا موسیقی متن سریال شنیدنیتر شود. علاوه بر این تینگ همیشه از ترساندن مهمانان تنها با دستدادن با آنها لذت میبرد وقتی آنها میبینند که هیچ بدنی به این دست متصل نیست.
۶. نورما در سریال «نارنجی مد جدید است» (Orange is The New Black)
او با نام فرد ساکتی که در آشپزخانه کار میکند، شناخته میشود و دیگر زندانیها او را بسیار دوست دارند به رغم اینکه او به ندرت با آنها معاشرت میکند. او کاراکتری چندلایه است و طرفداران او را هم در نقش قهرمان و هم در نقش شرور ماجرا به هنگام حضورش در این سریال میبینند و او به خوبی از پس هر دو نقش برمیآید.
ذات سختکوش نورما سبب میشود او همه کاری که قادر به انجام آن است بکند تا زندگیاش متفاوت باشد. بهترین وجه او زمانی نشان داده میشود که او شروع به راهاندازی یک آیین جدید میکند، مهارتی که او از همسر مرحومش یاد گرفته است. با استفاده از تاکتیکهای همسرش او موفق میشود تا درصد عظیمی از تودهی افراد عادی زندان لیچفیلد را قانع کند که به آیین او ایمان بیاورند.
۵. ورنای جوان در سریال «رم» (Rome)
«رم» میتوانست به یکی از بهترین درامهای اچبیاو تبدیل میشود اگر بیشتر از دو فصل ادامه داشت. جای تاسف است که این اتفاق نیفتاد. با این حال این سریال برای همیشه ماندگار است آن هم به دلیل حضور تعداد زیادی از شخصیتهای مکمل دوستداشتنی. یکی از آنها ورنای جوان است. با به تصویرکشیدن ورنا، سریال به موضوعاتی از قبیل بیتوجهی خانواده و تنهایی میپردازد.
ورنا به این دلیل که پدر او هیچ وقت کنارش نبود، از او نفرت داشت و در سریالی که بسیاری از افراد بلندآوازه آنهایی هستند که به میدان نبرد برده میشوند، ورنا باز هم میتواند دل طرفداران را برباید آن هم با شم خاصی که نسبت به خیانت و دورویی دارد. او اولین نفری است که از نیات واقعی لوسیوس آگاه میشود و اولین کسی است که ورود اراستس فولمن را پیشبینی میکند، چیزی که باعث نجات زندگی او میشود.
۴. جیک بوم در سریال «تماس» (Touch)
جیک شاید منکر توانایی سخنگفتن شده است اما او موهبتی دارد که او را مسلما به مهمترین فرد در جهان داستانی سریال «تماس» تبدیل کرده است. این بچهی ۱۱ ساله با استفاده از اعداد میتواند رویدادهای گذشته و آینده را ببیند و بنابراین این امکان را دارد تا اطلاعاتی را در اختیار دیگران قرار بدهد و از عواقب فاجعهبار حوادث جلوگیری کند.
گرچه این سریال با محدودکردن کاراکتر او به روابط پدر و پسری به جای ارائهی زمینههای موضوعی بزرگتر و عمیقتر اطلاعاتی تواناییهای او را هدر میدهد، او باز هم موفق میشود تا طرفداران را هیجانزده کند که این کار با ارائهی راه حلهای ساده برای مسائل پیچیده اتفاق میافتد. مضاف بر این، این کاراکتر تا حدی به عنوان ابزار آموزش علم محاسبات عمل میکند از آنجایی که این سریال از تعامل او با دیگران استفاده میکند تا برخی از مفاهیم ریاضیاتی پیچیده را توضیح بدهد.
۳. جریکو در سریال «تایتانها» (Titans)
از رفتار بد پدرش اسلید ویلسون با او تا از دستدادن صدایش بلاهای زیادی سر جریکو در سریال «تایتانها» میآید اما او باز هم در حس ترحم نسبت به خود غوطهور نمیشود و به جای آن از قدرتهای خود استفاده میکند تا آدمهای خطاکار را به پستترین شکل ممکن مجازات کند. بعضی از سرگرمکنندهترین لحظات او شامل لحظهای میشود که هنک را مثل عروسک میگرداند تا بر خلاف میلش برقصد و یا باعث شود که فردی بیادب در یک مغازه اطلاعات مخرب از دهانش بیرون بپرد.
جک از قضا بسیار فداکار و بخشنده نیز هست. او هنوز هم آرزو دارد تا پدرش را دوباره ببیند بعد از اینکه از رفتارهای او آگاه میشود و به رغم اینکه «تایتانها» تنها میخواستند از او استفادهی ابزاری بکنند باز هم مشتاق بود تا با آنها کار کند. او آنقدر دلسوز است که حتی جلوی یک ضربهی مهلک از اسلید را میگیرد تا مطمئن شود دیک زنده میماند.
۲. زن بیخانمان در سریال «فرزندان آشوب» (Sons of Anarchy)
زن بیخانمان و بینام حضوری کوتاه در چندین قسمت از این سریال دارد اما فقط یک بار دیالوگ بر زبانش جاری میشود. او نقش مشخصی در اتفاقات این سریال هم ندارد اما وجود این حقیقت که او پیش از این که رویدادهای سرنوشتساز رخ بدهند ظاهر میشود این گمانهزنی را ایجاد کرده است که شاید او در نقش خدا ظاهر شده است.
ذات مرموز این زن بیخانمان تنها به میزان جذابیت او میافزاید و هیچ کدام از کاراکترها نمیخواهند بگویند که از گذشتهی او خبری دارند یا نه. گمان اینکه که او شاید در نقش خدا ظاهر شده باشد از این موضوع سرچشمه میگیرد که او آخرین بار با نان و شراب دیده شده است که این دو شی عناصری از کتاب مقدس انجیل هستند.
۱. تام در سریال «تام و جری» (Tom & Jerry)
جری کاراکتر جذابی است اما این واکنشهای تام به بدبیاریهایش است که این حجم از خنده و سرگرمی را به این سریال کارتونی آورده است. این گربه یکی از دلایل اصلی موفقیت «تام و جری» و بقای آن تا به امروز است و در حالی که سرسختی او در راه به گیرانداختن جری ستودنی است، موانعی که بر سر راه او ظاهر میشوند بیشتر تماشایی هستند.
چیزی که حتی حیرت بیشتری را برمیانگیزد، خوشبینی تام است. به رغم شکستهای متعدد او در به دام انداختن جری، او هیچ وقت تسلیم نمیشود. مهم نیست چه اتفاقی بیفتند، به یک چیزی برخورد بکند یا اینکه اسپایک او را کتک بزند، طرفداران همیشه میتوانند روی تام حساب کنند و او هم همیشه از سر جایش بلند میشود و باز هم در آینده تلاشش را میکند.